قبل از نوشتن مطلب جدید ، از همه خوانندگان خواهش میکنم به این چند سطری که مینویسم توجه کنن. من قبل از نوشتن مطلبی ، اول یه خاطره یا یه اتفاق یا حادثه ای رو نقل میکنم تا بر اساس اون به خواننده انگیزه بدم و بفهمونم که این مطلب به چه دردی میخوره و چه استفاده هایی میشه از اون توی زندگی پر دردسرمون کنیم. حتی اگر نوشته هام فقط حرف و حرف و حرف باشن ، در اون حرفام یه خاطره تلخ یا یه تجربه خوب رو بیان میکنم و در پایان از خواننده میخوام که راهی رو که من رفتم تا به فلان اتفاق تلخ منجر شده رو طی نکنه و از این تجربه من استفاده کنه.از بیان خاطراتم نه قصد فخر فروشی دارم نه شناساندن خودم به دیگران و نه غرور بیجا که تا بحال نه تونستم کوهی رو جابجا کنم و نه تونستم موجودی رو بیافرینم. پس به خاطرات و دست نوشته های من به چشم آموزش نگاه کنید و ایجاد انگیزه.متشکرم.حالا بریم سراغ یکی از همین نوع متون.
روزی یکی از مسئولین آموزشگاههای سطح شهر با بخش ما تماس گرفت و مستقیما من رو مورد حمله و تیر اندازی مستقیم قرار داد که "آقای حاتمی ، اون روز برامون تو فلان جلسه سخنرانی کردین و توضیح دادین که برای دریافت فایلهاتون از وبسایت ، رمزتون رو بزنین حتما دریافت میکنین و بهمون اطمینان دادین که نیازی نیست حضورا به اداره بیایم و اون روز ما رو الکی مسحور حرفاتون کردین و چنان با اعتماد به نفس حرف زدین که ما فکر کردیم شما واقعا مهندسین و بهتون اعتماد کردیم و ..... حالا همه آموزشگاهها فایلهاشون رو از سایت گرفتن الا ما.شما چه دشمنی با ما دارین و اصلا حقوق شهروندی حالیتون نیست و .... خلاصه از عصبانیت در استفاده از وبسایت اداره زدن تو خط زندگی مدرن و حقوق شهروندی پایمال شده و سهام عدالت و.......".منم با صبری که خودمم داشتم از خودم تعجب میکردم ، داشتم به سرکوفتاش گوش میکردم و دم از دم بر نیاوردم تا ماست دوغ شود و کشک مویز!!!! بعد از اینکه خسته شد و ساکت شد و صبر کرد تا روغنی عوض کنه من شروع به صحبت کردم. "سلام سرکار خانوم.ابتدا تشکر میکنم ازتون که به توصیه های اون روز من توجه کردین و بدون اینکه مشکلات رو به مدیریت اداره گزارش بدین ، مستقیما به من گفتین و این فرهنگ بالای شما رو میرسونه.شما مطمئنین نام کاربری و رمز رو درست میزنین؟ " ایشون فرمودند بله.من حدس زدم بخاطر فارسی بودن کیبردشون ، ایشون اشتباها رمز رو فارسی تایپ میکنن و برای همینه که نمیتونن وارد بشن. برای همین گفتم من دوباره یوزر و پسوردتون رو بهتون میدم شما همون رو که من بهتون میدم رو وارد کنید.برای اینکار ترجیها با یاهو مسنجر وارد بشید تا بتونیم آنلاین پیغام بفرستیم و من نام کاربری و رمزتون رو بفرستم و شما اونا رو کپی و پیست کنید تا وارد بشید.ایشون دوباره داغ فرمودند که ما اینقدرا بیکار و علاف و بی .... نیستیم که یاهو مسنجر داشته باشیم و دوباره آتشفشان وسط اروپا ، به باغ من شعله کشید..... بقیه داستان مهم نیس
بعد از این ماجرا ، به این موضوع فکر کردم که واقعا یاهو مسنجر ابزار بی ادبیه؟ مشکل این خانوم آتشفشانی با یاهو مسنجر حل شد پس یعنی مشکلشون با بی ادبی حل شد؟ولی من واقعا بدون یاهو مسنجر ، راه ارتباط مطمئنی بین دو نفر از راه دور سراغ ندارم .
من در سایت فیس بوک هم عضو هستم اما باور میکنید وقتی وارد این سایت میشم ، بیشتر احساس و اشتهای برنامه نویسی بهم دست میده و بیشتر انگیزه پیدا میکنم در Ajax پیشرفت کنم و به زیبایی سایتهای مورد طراحیم اضافه کنم.شما به چه دیدی به اینجور سایتها نیگا میکنید؟
مدتی پیش در همین وبلاگ مطلبی نوشتم درباره امکانات Kmplayer و تصاویری از اون امکان گرفتم و در وبلاگ گذاشتم که بسیار وبلاگ رو سنگین میکرد.برای همین به فکر افتادم بیام از یکی از امکانات این نو برنامه نویسی در سبک تر کردن مطالب و تصاویر وبلاگ استفاده کنم.گالری عکس زیر رو بر همین اساس ساختم.وقتی روی عکسا کلیک کنید متوجه منظورم میشید.لذت ببرید